Thursday 26 January 2017

ازدواج مرسده و حاجى احمد

١٨+
.
،
،
،
،
،
حاجى احمد از حاجى بازاريهاى مشهور نقده بود. نزديك هفتاد سال سن داشت، شكم اش به جلو آمده بود و هميشه موهاى سفيد سرش را با رنگ سياه مى كرد. يكبار اكبر ازش پرسيد حاجى اين رنگ كردن مو واسه جاى ديگرت هم تاثير دارد؟ حاجى خنديد و گفت: واسه تقويت آنهم يك كار ديگر مى كنم. دكتر كيومرث كه دكتر كرى صدايش مى كرديم و  داروخانه داشت و بعضى وقتها قهوه خانه هم مى آمد يكبار بهم گفت حاجى مشترى ثابت ماست و راه ديگرش هم مصرف هفته اى چند بسته قرص وياگرا است. همسر اول حاجى احمد  ده سالى از خودش بزرگتر بود، تنها دختر مرد پولدارى بود كه همه فرزندانش بجز اكرم خانم كه همسر حاج احمد شده بود جوانمرگ شده بودند. پولدار شدن حاج احمد هم ريشه در ارث اكرم خانم داشت. يدى مى گفت كه هر كس نان عرق پيشانى اش را ميخورد اما حاجى احمد نان عرق كمرش را مى خورد. خلاصه اكرم از دست حاج احمد دق مـرگ شد. حاج احمد مشهور بود كه هميشه چندتا صيغه دم دست دارد و افتخار مى كرد كه تا حالا بند شلوارش را براى كار حرام باز نكرده است و وقتى هم اكرم خانم اعتراض مى كرده كتكش مى زده. حتى در قهوه خانه شنيدم كه حاج احمد در اين أواخر اكرم خانم را مجبور مى كرده برايش به خواستگارى خانمهاى بيوه براى صيغه كردنشان برود. اكرم خانم هم مستاصل و درمانده مجبور به أطاعت ميشد، آخر نه كسى را داشت كه حامى اش باشد و نه جرات مخالفت با حاجى احمد را داشت. بعد از مـرگ اكرم خانم حاجى احمد ديگر كارهايش را گسترش داد و احساس مى كرد خروس لارى شده است كه وظيفه بارور كردن تمام مرغهاى منطقه را دارد. در اين گيرودار حاجى با مرسده آشنا شد. مرسده همسن ما بود و مانند نامش بسيار زيبا و جذاب بود و اصولاً اكثر هم نسلان من در أواخر  نوجوانى و اوايل جوانى در آرزوى دوستى و برقرارى رابطه با مرسده بودند. اما مرسده اكثراً پسرهاى مورد علاقه اش سن بزرگ بودند و تنها آلهوئردى كه بهش آلى مى گفتيم از همسن هاى من بود كه يك ماهى موفق شد با مرسده رفيق شود و بعد از يك ماه هم كه آلى صد دل عاشق مرسده شده بود مرسده آلى را بى رحمانه رد كرد. خلاصه وقتى شنيديم حاجى احمد با مرسده رابطه دارد و بزودى ازدواج مى كنند چندان تعجب نكرديم، هر چند از نظر سنى بهم نمى خورد و يا اصولاً مرسده آنقدر پرطرفدار بود كه بعضى ها غبطه مى خوردند مرسده چرا حاجى احمد با آن شكم افتاده و سن بالا را به آنها ترجيح داده است اما بهر حال به هر دليلى آنها همديگر را ترجيح داده بودند و با مراسم باشكوهى ازدواج كردند. البته لازم به ذكر است كه مرسده راضى به ازدواج نمى شده و مى گويند حاجى با التماس و هزاران زبان بازى مرسده را راضى به ازدواج با خودش كرده بود: مثلاً يك خانه در نقده و يك آپارتمان در اورميه به نامش زده بود و براي جواب بلى اش يك ماشين شاسى بلند خريده بود و با اعطاى حق طلاق و به يادبود ميلادى تولد مرسده با هزار و نهصد و هشتاد و يك سكه بهار آزادى باهم ازدواج كردند. يدى مى گفت حاجى براى يك بوسه از مرسده بهش يك ميليون شاباش مى دهد. الغرض حاجى و مرسده باهم ازدواج كردند و حاجى مصرف وياگرايش را افزايش داد و براى اينكه شبها در مقابل مرسده كم نياورد روزها در مغازه فيلم پورنو نگاه مى كرد تا شبها با تقليد از فيلمهايى كه روزها ديده باهم عشق بازى كنند. يك روز حاجى در فيلم پورنو مى بيند كه هنرپيشه مرد آلتش را به واژن خانم فرو مى برد، از آنجا درآورده به آنال خانم فرو مى برد و در نهايت آلتش را به دهان خانم فر مى برد. حاجى هيجان زده شده و با مصرف همزمان  سه قرص وياگرا ايده خود را با مرسده در ميان مى گذارد. مرسده قبول نمى كند و مى گويد اين هم دردناك است و هم چندش آور. حاجى يكدفعه از دهانش مى پرد پس چرا در فيلم اينكار را مى كنند و كسى ككش نمى گزد، اتفاقاً خيلى هم خوب است دهاتى بازى درنياور. مرسده وقتى اسم فيلم را مى شنود عصبانى ميشود و مى گويد يعنى فيلم پورنو نگاه مى كنى و به خانمهاى ديگر نگاه مى كنى، هنوز اين عادت كثيف چشم چرانى ات را ترك نكرده اى. حاجى كه خيط كرده به دست و پاى مرسده مى افتد و مى گويد ميخواستم هميشه طورى باشم كه تو ازم راضى باشى و احساس ضعف نكنم، فقط براى آموزش نگاه مى كردم و قصد چشم چرانى نداشتم. بگذار اصلاً بياورم باهم يكبار نگاه كنيم ببين چه خوب آميزش مى كنند. مرسده با اكراه قبول مى كند و حاجى به مغازه برگشته و سى دى را بر مى دارد و به منزل آمده و با مرسده به فيلم نگاه مى كنند. فيلم هر چه به جلو مى رود مرسده هيجان انگيزتر مى شود. مردى جوان ماهيچه اى كه هوش از سر مرسده را رانده است در حال آميزش با زنى به زيبايى مرسده است. مرسده به يكبار دستش را بطرف آلت حاجى مى برد و يكدفعه شوك مى شود. حاجى در حالى كه مرسده را مى بوسد با صداى حشرى مى پرسد عزيزم چى شد؟ مرسده با تعجب در حالى كه آلت پژمرده حاجى را در دست گرفته رو به حاجى مى پرسد؟ اين چى است؟ حاجى با حشر جواب مى دهد عزيزم اين كيرم است! مرسده جواب مى دهد پس اونى كه آن آقا در فيلم دارد چى هست؟ حاجى جواب مى دهد نگاه نكن نامحرم است اما آنهم كير است. مرسده از جايش بلند ميشود و مى گويد نخير اين كه تو دارى در مقابل آن كه آقاى بازيگر دارد حتى شونبول هم نيست! حاجى كه احساس پَستى مى كند از جيبش سه وَيَاگراى ديگر در مى اورد و مى گويد شرمنده مثل اينكه وَيَاگراى قبلى خوب اثر نكرده بود آلان درست مى شود. مرسده در حالى كه عصبانى است رو به حاجى مى گويد برو گم شو پير خرفت، اگه پنجاه تا وياگرا هم بالا بيندازى يك پنجاهم آن مرد بازيگر هم نمى شوى، من مردى مثل آن مرد بازيگر مى خواهم نه مردى زشت و از كارافتاده اى مثل تو. حاجى كه يكه خورده بود يكدفعه با زير سيگارى به صفحه تلويزيون مى كوبد و مى گويد: نگاه نكن مرد نامحرم را! مرسده در حالى كه از حال بطرف پاركينك خارج ميشود جواب ميدهد: خفه شو پيرمرد هرزه، تو از نامحرم حرف نزن كه بند نافت با عياشى بسته شده است. من دلم از اون مردها ميخواهد، نه مرد شُل و ول كريهى مثل تو. تو امروز چشم و گوش من را باز كردى، من لياقتم از اون مردهاست. مرسده اين را گفت از خانه خارج شد و به خانه مادرش رفت. دو سه ماهى بيشتر طول نكشيد كه مرسده از حاجى احمد طلاق گرفت. حاجى احمد ديگر موهاى سرش را با رنگ سياه رنك نمى كند و دكتر كرى هم مى گفت حاجى ديگر فقط قرص ضدافسردگى و قلب مى خرد و ديگر قرص وياگرا نمى خرد.